معنی تحریف وانواع آن
به وب سایت من خوش آمدید

ایستادن در هنگام نماز چه فایده ای دارد؟

  تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان محراب و آدرس mahdiabed2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 56
بازدید هفته : 186
بازدید ماه : 186
بازدید کل : 16490
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


کسب درآمد

نام و نام خانوادگي
پست الکترونيکي
مبلغ به تومان

آمار مطالب

کل مطالب : 68
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 44
باردید دیروز : 56
بازدید هفته : 186
بازدید ماه : 186
بازدید سال : 853
بازدید کلی : 16490
معنی تحریف وانواع آن

لفظی و تحريف معنوی است . يعنی بعضی از اين تحريفها كه صورت گرفته‏
است در لفظ بوده و بعضی در تفسير و در معنی بوده است نه در لفظ ، كه‏
چون از مطلب خيلی خارج می‏شوم نمی‏خواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين‏
بحث كنم .
داستانی است كه بد نيست آن را بگويم . يك نفر از علماء نقل می‏كرد كه‏
در ايام جوانيش مداحی از تهران به مشهد آمده بود كه روزها در مسجد
گوهرشاد يا در صحن می‏ايستاد و شعر می‏خواند ، مديحه می‏خواند . از جمله غزل‏
معروف منسوب به حافظ را می‏خواند :

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف اله باش
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

اين آقا برای اينكه او را دست بيندازد ، رفته بود و به او گفته بود
آقا چرا اين شعر را غلط می‏خوانی ؟ بايد اين طور بخوانی :

قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن ، بار كاه باش

يعنی وقتی به در حرم رسيدی همان طور كه يك بار كاه را از روی الاغ‏
بزمين می‏اندازند ، تو هم فورا خودت را بزمين بينداز . از آن پس هر وقت‏
مداح بيچاره اين شعر را می‏خواند ، بجای بارگاه می‏گفت بار كاه و خود را
هم بزمين می‏انداخت . اين را می‏گويند تحريف . در همين جا اين مطلب را
بگويم كه تحريف از نظر موضوع نيز

5

فرق می‏كند . يك وقت است كه تحريف در يك سخن عادی است . مثل اينكه‏
دو نفر در نقل قول و گفتار يكديگر تحريف كنند . يك وقت هم هست كه‏
تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعی است ، مثل تحريف در شخصيتها .
شخصيتهايی هستند كه قول و عملشان برای مردم حجت است ، خلقشان برای مردم‏
نمونه است . مثلا كسی سخنی را به علی عليه السلام نسبت می‏دهد كه نگفته‏
است ، يا مقصودش چيز ديگری بوده ، اين خيلی خطرناك است . خلق و خوئی‏
را به پيغمبر ، به امام نسبت می‏دهد ، در صورتی كه خلق او طور ديگری بوده‏
است . يا در يك حادثه بزرگ ، در يك حادثه تاريخی كه از نظر اجتماع‏
يك سند اجتماعی و يك پشتوانه اخلاقی و تربيتی است ، تحريف بوجود
آوردند . اين ديگر چقدر اهميت دارد و چقدر خطرناك است كه تحريفات ،
چه تحريف لفظی و چه تحريف معنوی در موضوعاتی صورت بگيرد كه موضوع عادی‏
نيستند . يك وقت كسی در شعر حافظ تحريفی می‏كند يا مثلا در كتاب موش و
گربه دست می‏برد اين چندان اهميتی ندارد . البته نبايد در يك كتاب ادبی‏
با ارزش كسی تحريف بكند .
يك وقتی يكی از استادها مقاله‏ای درباره كتاب موش و گربه كه از نظر
ادبی بسيار كتاب با ارزشی است نوشته بود و ثابت كرده بود كه بقدری‏
مردم در آن دست برده و شعرها را كم و زياد و كلمه‏ها را عوض كرده‏اند كه‏
حد ندارد . بعد نوشته بود كه به نظر من قومی در دنيا به اندازه قوم‏
ايرانی بی‏امانت نيست كه اين همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريفهای‏
بی‏جا بكند . در مورد مثنوی هم همين طور ، آنقدر

6

شعر الحاقی در مثنوی اضافه كرده‏اند كه خدا می‏داند . مثلا يك شعر عالی‏
راجع به اثر محبت در مثنويهای اصل بوده است كه می‏گويد :

از محبت تلخها شيرين شود
وز محبت مسها زرين شود

كه حرف حسابی است . محبت مثل چيزی است كه تلخها را شيرين می‏كند ،
محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر می‏كند . بعد
ديگران آمدند و بدون اينكه تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند
. مثلا گفتند : از محبت مار موری می‏شود ، و يا از محبت مثلا سقف ديوار
می‏شود و يا از محبت خربزه هندوانه می‏شود كه اينها ديگر ربطی به موضوع‏
ندارد . البته اينها نبايد بشود ولی اين تحريفها به حيات و سعادت‏
اجتماع ضربه نمی‏زند ، در مسير اجتماع انحرافی ايجاد نمی‏كند ، اما تحريف‏
در چيزهائی كه بستگی به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است ، و
وای به آنجا كه در اسناد و پشتوانه‏های زندگی بشر تحريف صورت بگيرد .
حادثه كربلا برای ما مردم ، خواهی نخواهی يك حادثه بزرگ اجتماعی است‏
. يعنی در تربيت ما ، در خلق و خوی ما اين حادثه اثر دارد .
حادثه‏ای است كه خود بخود بدون اينكه هيچ قدرتی ما مردم را مجبور كرده‏
باشد ، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت از وقت خودمان را برای‏
استماع قضايای مربوط به آن صرف می‏كنيم ، ميليونها تومان در اين راه خرج‏
می‏كنيم . اين قضيه بايد همان طوری كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود
و اگر كوچكترين

7

داخل و تصرفی از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد ، حادثه را منحرف‏
می‏كند و بجای اينكه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد .
حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ، ما هزاران‏
تحريف وارد كرده‏ايم ! هم تحريفهای لفظی ، يعنی شكلی و ظاهری كه راجع به‏
اصل قضايا ، راجع به مقدمات قضايا ، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی‏
مطلب است ، و هم تحريف در تفسير اين حادثه . با كمال تاسف اين حادثه‏
، هم دچار تحريفهای لفظی شده و هم دچار تحريفهای معنوی . گاهی از اوقات‏
تحريفهايی كه می‏شود لااقل با اصل مطلب هماهنگی دارد ، ولی گاهی وقتها
تحريف ، كوچكترين هماهنگی كه ندارد هيچ ، قضيه را هم مسخ می‏كند ، قضيه‏
را به كلی واژگون می‏كند و به شكلی در می‏آورد كه به صورت ضد خودش‏
درمی‏آيد . باز هم با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايی كه بدست ما مردم‏
در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائين آوردن و مسخ كردن قضيه‏
بوده است ، در جهت بی خاصيت و بی اثر كردن قضيه بوده است . و در اين‏
قضيه ، هم گويندگان و علمای امت ، و هم مردم تقصير داشته‏اند كه همه‏
اينها را انشاء الله توضيح خواهم داد .
من نمونه‏هايی از بعضی تحريفهايی كه در لفظ ظاهر ، يعنی در شكل قضيه‏
بوجود آورده‏اند و چيزهايی كه نسبت داده‏اند را ذكر می‏كنم . مطلب آنقدر
زياد است كه قابل بيان كردن نيست ، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم‏
روضه‏های دروغی را كه می‏خوانند جمع آوری كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد
صفحه‏ای بشود ! من فقط برای نمونه

8

عرض می‏كنم ، مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم‏
حاج شيخ عباس قمی و مرحوم حاج شيخ علی اكبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج‏
شيخ محمد باقر بيرجندی محدث كه مرد بسيار فوق‏العاده‏ای بوده است ، محدثی‏
است كه در فن خودش فوق‏العاده متبحر بوده و حافظه‏ای بسيار قوی داشته‏
است . مرد با ذوق و بسيار باشور و حرارت و با ايمانی بوده است . گو
اينكه بعضی از كتابهايی كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علمای وقت‏
هم ملامتش كردند ، ولی معمولا كتابهايش خوب است ، مخصوصا كتابی در
موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " كه با اينكه كتاب‏
كوچكی است ولی فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل‏
منبر سخن گفته است . همه اين كتاب در دو فصل است ، يك فصل آن درباره‏
اخلاص ، يعنی خلوص نيت است كه يكی از شرايط گوينده ، خطيب ، واعظ ،
روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد . منبر كه می‏رود ، روضه كه‏
می‏خواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالی در اين موضوع بحث كرده است كه‏
من وارد بحث آن نمی‏شوم . شرط دوم ، صدق و راستی است ، و در اينجاست كه‏
موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث‏
كرده كه من خيال نمی كنم در هيچ كتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه‏
اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد
. عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است .
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونه‏هايی از دروغهايی را كه

9

معمول است و به حادثه تاريخی كربلا نسبت می‏دهند ، ذكر می‏كند . آنچه كه‏
من می‏گويم غالبا يا همه آن ، همانهايی است كه مرحوم حاجی نوری هم از
آنها ناله كرده است ، و حتی صريحا اين مرد بزرگ می‏گويد : امروز بايد
عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در
گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته‏
می‏شود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمی‏گيرد . برای مصيبت حسين بن علی‏
بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزه‏هايی كه در آن روز بر پيكر
شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است‏
كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‏ای به من نوشته و از روضه‏های‏
دروغی كه در هندوستان خوانده می‏شود شكايت كرده و از من خواهش كرده است‏
كه كاری بكنم و كتابی بنويسم كه جلوی روضه‏های دروغ در آنجا گرفته شود .
بعد مرحوم حاجی می‏نويسد : اين عالم هندی خيال كرده است كه روضه خوانها
وقتی به هندوستان می‏روند دروغ می‏گويند ، نمی‏داند كه آب از سرچشمه گل‏
آلود است و مركز روضه‏های دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنی همين مراكز
تشيع است . حالا ، من بطور نمونه تحريفاتی را بيان می‏كنم كه بعضی از
اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقايع بين راه ،
بعضی مربوط به ايام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ايام اسارت و
بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضايای كربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا
است . حال برای هر كدام دو نمونه می‏آورم .

10

يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی‏
شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت می‏كنيد ، هيچ خيال نمی‏كنيد كه در اين‏
قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر می‏كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو
مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی می‏فهمند و می‏دانند كه اغلب هم می‏دانند كه دروغ است ، نبايد در آن‏
مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن‏
تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به‏
اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره می‏بيند كه‏
اگر هر چه می‏گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس‏
نمی‏گيرد و همين مردم هم دعوتش نمی‏كنند ، ناچار يك چيزی اضافه می‏كند .
مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه‏
خوانی را كه می‏ميراند و مجلس را كربلا می‏كند تشويق نكنند . كربلا می‏كند
يعنی چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا
بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح‏
حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بيرون آمد
واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون‏
بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
نقل می‏كنند كه يكی از علمای بزرگ در يكی از شهرستانها تا اندازه‏ای درد
دين داشت و هميشه به اين دروغهائی كه روی منبر گفته

11

می‏شد اعتراض می‏كرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالای‏
منبرها می‏گوئيد . يك وقت يك واعظی به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا
بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد
گفته شود . از قضا چندی بعد خود اين آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش‏
تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت‏
من می‏خواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن‏
خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشی كه جز از كتابهای معتبر هيچ روضه‏ای‏
نخوانی ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزی بگويی . واعظ
هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می‏شود . شب اول خود آقا در محراب‏
رو به قبله نشسته بود ، منبر هم كنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهايش‏
را كرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد
كرده بود كه جز روضه راست چيزی نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد
و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست‏
بعد مردم چه می‏گويند ، زنها می‏گويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش‏
نمی‏گيرد ، اگر آقا خودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا
شده بود . ديد كه آبرويش می‏رود چه بكند ؟ يواشكی و زير چشمی به واعظ
گفت يك كمی از آن زهرماريها قاطی كن .
اين انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا
غالب جعلياتی كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است .

12

يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت‏
گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيده‏ام و لابد
شما هم شنيده‏ايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه‏
می‏گويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند
. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنه‏ام و آب می‏خواهم ، حضرت فرمود كسی‏
برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان‏
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك‏
كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را
روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ريخت كه با يك طول و تفصيلی‏
قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين‏
منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه می‏كنيد ؟ فرمود
قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی می‏شود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، می‏گويد شما كه می‏گوئيد علی در
بالای منبر خطبه می‏خواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر
می‏رفت و خطبه می‏خواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين‏
مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد می‏گويد اصلا آيا اين‏
حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را
موعظه می‏كند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه‏ام آب‏
می‏خواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند می‏گويند چه آدم بی‏ادب و
بی‏تربيتی است ، و از طرفی حضرت

13

ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده‏
است . می‏بينيد كه چگونه قضيه‏ای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام‏
حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان‏
امام حسين را بالا می‏برد يا پائين می‏آورد ؟ مسلم است كه پايين می‏آورد ،
چون يك دروغ به امام نسبت داده‏ايم و آبروی امام را برده‏ايم ، طوری حرف‏
زده‏ايم كه امام را در سطح بی‏ادبترين افراد مردم پائين آورده‏ايم . در حالی‏
كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه‏اش می‏شود ، طاقت نمی‏آورد كه‏
جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می‏برد و می‏گويد من‏
تشنه‏ام ، برای من آب بياوريد !
نمونه ديگری كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدی برای اباعبدالله‏
عليه السلام نامه‏ای آورده بود و جواب می‏خواست ، آقا فرمود كه سه روز
ديگر بيا از من جواب بگير . سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا
حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا می‏روند
، بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و ديد آقا خودش‏
روی يك كرسی نشسته و بنی‏هاشم روی كرسيهای چنين و چنان . بعد محملهائی‏
آوردند ، چه حريرها ، چه ديباجها ، چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات‏
را آوردند و با چه احترامی سوار اين محملها كردند . اينها را می‏گويند تا
ناگهان به روز يازدهم گريز می‏زنند و می‏گويند اينها كه در آن روز چنين‏
محترم آمدند روز يازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری می‏گويد : اين حرفها
يعنی

14

چه ؟ اين تاريخ است كه می‏گويد : امام حسين در حالی كه بيرون می‏آمد اين‏
آيه را می‏خواند : « فخرج منها خائفا يترقب »( 1 ) يعنی در اين بيرون‏
آمدن خودش را به موسی بن عمران كه از فرعون فرار می‏كرد تشبيه كرده است‏
: « قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »( 2 ) يك قافله بسيار بسيار
ساده‏ای حركت كرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسی‏
مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه‏
سوار محملهائی از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور
باشد ، نوكرهايشان چطور باشد ؟ !
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكی از معروفترين قضايا شده‏
است و حتی يك تاريخ هم به آن گواهی نمی‏دهد قصه ليلا مادر حضرت علی اكبر
است . البته ايشان مادری به نام ليلا داشته‏اند ، ولی حتی يك مورخ نگفته‏
كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علی اكبر
داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علی اكبر . حتی من در قم ، در مجلسی كه‏
به نام آيه الله بروجردی تشكيل شده بود

15

كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه علی اكبر به‏
ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعای مادر در حق‏
فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در
حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا
ليلائی در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست‏
. منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخين نوشته‏اند
كه هر كس اجازه می‏خواست ، حضرت به هر نحوی كه می‏شد عذری برايش ذكر
كند ، ذكر می‏كرد ، بجز برای علی اكبر فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ( 1
) . يعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از
جمله اين شعر كه می‏گويد :

خيز ای بابا از اين صحرا رويم
نك بسوی خيمه ليلا رويم

نمونه ديگری در همين مورد را كه خيلی عجيب است من در همين تهران ، در
منزل يكی از علمای بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكی از اهل منبر
كه روضه ليلا را می‏خواند شنيدم و من در آنجا چيزی شنيدم كه به عمرم نشنيده‏
بودم . گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان‏
كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا
كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنی نذر كرد كه سيصد فرسخ‏
راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز :

16

نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طريق التفت ريحانا

من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر
عربی بيشتر برای من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد
بدنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتی كه در اين شعر آمده كربلا نيست ،
بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلی و مجنون معروف است كه ليلی‏
در آن سرزمين سكونت می‏كرده و اين شعر مال مجنون عامری است برای ليلی ،
و اين آدم اين شعر را برای ليلا مادر علی اكبر و كربلا می‏خوانده . تصور
كنيد اگر يك مسيحی يا يك يهودی يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين‏
قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتی دارد ؟
آنها كه نمی‏فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ،
بلكه می‏گويند العياذ بالله زنهای اينها چقدر بی‏شعور بوده‏اند كه نذر
می‏كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعنی چه ؟ !
از اين بالاتر ، ( حاجی نوری ) می‏گويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه‏
می‏دانيد مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله‏
هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه‏
امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام اين دو ركعت‏
نماز را خواندند ، اين دو نفر در اثر تيرهای پياپی كه می‏آمد از پا در
آمدند .

17

مجالی برای نماز خواندن به اينها نمی‏دادند ، ولی گفته‏اند در همان وقت‏
امام فرمود حجله عروسی را بيندازيد ، من می‏خواهم عروسی قاسم با يكی از
دخترهايم را در اينجا ، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ،
آرزو را كه نمی‏شود به گور برد !
شما را بخدا ببينيد حرفهائی را كه گاهی وقتها از يك افراد در سطح خيلی‏
پايين می‏شنويم كه مثلا می‏گويند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببينم ، آرزو
دارم عروسی دخترم را ببينم ، به فردی چون حسين بن علی نسبت می‏دهند ، آن‏
هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و می‏گويند حضرت‏
فرمود من در همين جا می‏خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بكنم و يك‏
شكل از عروسی هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكی از چيزهايی كه‏
از تعزيه خوانيهای قديم ما هرگز جدا نمی‏شد عروسی قاسم نو كدخدا ، يعنی نو
داماد بود ، در صورتی كه اين در هيچ كتابی از كتابهای تاريخی معتبر وجود
ندارد . حاجی نوری می‏گويد ملا حسين كاشفی اولين كسی است كه اين مطلب را
در كتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است .
بقول آن شاعر كه گفت :

بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببينی نشناسيش باز

اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در
عالم معنا كه می‏بيند ، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) ، می‏بيند ما برای او
اصحاب و يارانی ذكر كرده‏ايم كه اصلا چنين اصحاب و يارانی نداشته است .

18

و فقيه بزرگی است ، ولی از اين موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است‏
كه يكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد ، هاشم مرقال بود ،
در حالی كه يك نيزه هجده ذرعی هم دستش بود . آخر يك كسی هم گفته بود
سنان بن انس كه بنا بقول بعضی سر امام حسين را بريد ، نيزه‏ای داشت كه‏
شصت فرع بود . گفتند نيزه شصت ذرعی كه نمی‏شود ! گفت خدا برايش از
بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه‏
مرقال با نيزه هجده ذرعی پيدا شد در حالی كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب‏
حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود . ما برای امام حسين‏
يارانی ذكر می‏كنيم كه چنين يارانی نداشته است . و يا زعفرجنی جزو ياران‏
امام حسين است . اما دشمنانی ذكر می‏كنند كه نبوده است . در كتاب اسرار
الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار
نفر بود . بايد سؤال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟ اينها همه در كوفه‏
بودند ، مگر چنين چيزی می‏شود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين‏
در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبی كه در
هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند ، و من حساب كردم كه‏
اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود ،
كشتن سيصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت می‏خواهد . بعد
كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نمی‏آيد ، گفتند روز عاشورا هم‏
هفتاد ساعت بوده است !
همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفته‏اند كه بيست و پنج

19

هزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، شش‏
ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت می‏خواهد . پس حرف اين مرد
بزرگ ، حاجی نوری را باور كنيم كه می‏گويد : اگر كسی بخواهد امروز بگريد،
اگر كسی بخواهد امروز ذكر مصيبت كند ، بايد بر مصائب جديده ابا عبدالله‏
بگريد ، بر اين دروغهائی كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده می‏شود ،
گريه كند .
نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه می‏رسد ، همه ، اين روضه را
می‏خوانند و مردم هم خيال می‏كنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا
آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر
ملاقات كرد . در صورتی كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسنده‏اش يعنی‏
سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده‏
است ، در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست و هيچ دليل عقلی هم اين را
تاييد نمی‏كند ، ولی مگر می‏شود اين قضايائی را كه هر سال گفته می‏شود از
مردم گرفت ؟ ! جابر اولين زائر امام حسين عليه‏السلام بوده است و اربعين‏
هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام هيچ چيز ديگری ندارد . موضوع‏
تجديد عزای اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا
راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه ، از همان شام جدا می‏شود .
آن چيزی كه بيشتر دل انسان را به درد می‏آورد اينست كه اتفاقا در ميان‏
وقايع تاريخی كمتر واقعه‏ای است كه از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه‏
كربلا غنی باشد . من در سابق خيال می‏كردم كه اساسا

20

علت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع‏
راستين را كسی نمی‏داند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا
هيچ حادثه‏ای در تاريخهای دور دست مثل سيزده ، چهارده قرن پيش به اندازه‏
حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد . مورخين معتبر اسلامی از همان قرون اول و
دوم قضايا را با سندهای معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق‏
دارد و به يكديگر نزديك هستند ، و يك قضايائی در كار بوده است كه سبب‏
شده جزئيات اين تاريخ بماند . يكی از چيزهائی كه سبب شده متن اين حادثه‏
محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد
خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت . همان‏
طور كه در اين عصر ، در جنگها مخصوصا اعلاميه‏های رسمی بهترين چيزی است كه‏
متن تاريخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه‏ها اين طور بوده است . لذا
خطبه زياد است ، چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه‏
اهل بيت در كوفه ، در شام ، در جاهای ديگر خطبه‏هايی ايراد كردند . و اصلا
هدف آنها از اين خطبه‏ها اين بود كه می‏خواستند به مردم اعلام كنند كه چه‏
گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود ، و اين خودش يك انگيزه‏ای بوده كه‏
قضايا نقل شود .
در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت‏
است كه ماهيت قضيه را به ما نشان می‏دهد .
در كربلا رجز زياد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زياد رجز
خوانده است و همين رجزها می‏تواند ماهيت قضيه را نشان بدهد .

21

در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامه‏های زيادی مبادله شده است ،
نامه‏هائی كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است ، نامه‏هائی كه ميان‏
امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامه‏هائی كه خود امام قبلا برای معاويه‏
نوشته است ( از اينجا معلوم می‏شود كه امام خودش را برای قيامی بعد از
معاويه آماده می‏كرده است ) ، نامه‏هائی كه خود دشمنان برای يكديگر
نوشته‏اند ، يزيد برای ابن زياد ، ابن زياد برای يزيد ، ابن زياد برای عمر
سعد ، عمر سعد برای ابن زياد ، كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط
است . لذا قضايای كربلا ، قضايای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آميز
است . ولی ما چهره اين حادثه تابناك تاريخی را تا اين مقدار مشوه و
بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كرده‏ايم كه اگر امام حسين‏
عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند ، خواهد گفت كه شما بكلی قيافه‏
حادثه را تغيير داده‏ايد . آن امام حسينی كه شما در خيال خودتان رسم‏
كرده‏ايد كه من نيستم ، آن قاسم بن الحسنی كه شما در خيال خودتان رسم‏
كرده‏ايد كه برادرزاده من نيست آن علی اكبری كه شما در مخيله خودتان‏
درست كرده‏ايد كه جوان با معرفت من نيست ، آن يارانی كه شما درست‏
كرده‏ايد كه آنها نيستند . ما قاسمی درست كرده‏ايم كه آرزويش فقط دامادی‏
بوده ، آرزوی عمويش هم دامادی او بوده ! اين را شما با قاسمی كه در
تاريخ بوده است مقايسه كنيد . تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كرده‏اند كه‏

22

در شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء (1) يا
نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها
القاء كرد كه نمی‏خواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور
خلاصه به آنها می‏گويد شما آزاد هستيد . امام نمی‏خواسته كسی رو دربايستی‏
داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتی كسی خيال كند كه به حكم بيعت‏
لازم است بماند . لذا می‏گويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ،
خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزاده‏هايم . اينها جز به شخص من به‏
كس ديگری كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكی شب استفاده‏
كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاری ندارند . در اول هم از اينها
تجليل می‏كند و می‏گويد منتهای رضايت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از
اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتی بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی می‏گويند آقا چنين چيزی مگر ممكن است ،
جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت‏
كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری كه آنجا گفتند كه واقعا
دل سنگ را كباب می‏كند ، يعنی انسان را به هيجان می‏آورد . يكی می‏گويد
مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسی بخواهد فدای شخصی مثل تو
كند ، ای كاش

23

هفتاد بار زنده می‏شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می‏كردم . آن يكی‏
می‏گويد هزار بار ، ديگری می‏گويد ای كاش امكان داشت جانم را فدای تو كنم‏
، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاكسترش كنند ، آنگاه خاكسترش را بباد دهند
و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسی كه به سخن آمد برادرش‏
ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همينكه اين سخنان را گفتند ، امام‏
مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائی را گفت . به آنها خبر كشته‏
شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقی كردند . همين‏
جوانی كه اين قدر به او ظلم می‏كنيم و آرزوی او را دامادی می‏دانيم ، سؤالی‏
كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوی من چيست ؟ وقتی كه جمعی از
مردان در مجلسی اجتماع می‏كنند ، يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت‏
نمی‏كند ، پشت سر مردان می‏نشيند .
مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می‏كشيد كه‏
ديگران چه می‏گويند . وقتی كه امام فرمود همه شما كشته می‏شويد ، اين طفل‏
با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم‏
شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته می‏شوند و من هنوز صغيرم . لذا رو
كرد به آقا و عرض كرد : و انا فی من يقتل ؟ آيا من هم جزء كشته شدگان‏
هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك‏
سؤال می‏كنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اينطور فكر
می‏كنم كه آقا اين سؤال را مخصوصا كرد ، می‏خواست اين سؤال و جواب پيش‏
بيايد تا مردم آينده

24

فكر نكنند كه اين جوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد ، و
نگويند اين جوان در آرزوی دامادی بود ، ديگر برايش حجله درست نكنند ،
جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من سؤال می‏كنم : « كيف الموت‏
عندك » پسركم ، فرزند برادرم ، اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائقه تو
چه مزه‏ای دارد ؟ فورا گفت : « احلی من العسل » ، از عسل شيرينتر است .
اگر از ذائقه می‏پرسی ، كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است . يعنی‏
برای من آرزوئی شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده‏
است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخی كرده و ما بايد
اين حادثه را زنده نگه داريم . چون ديگر حسينی پيدا خواهد شد و نه قاسم‏
بن الحسنی . اين است كه اين مقدار ارزش می‏دهد نه كه بعد از چهارده قرن‏
اگر يك چنين حسينيه‏ای ( 1 ) بنامشان بسازيم كاری نكرده‏ايم . و گرنه‏
آرزوی دامادی داشتن كه وقت صرف كردن نمی‏خواهد ، پول صرف كردن نمی‏خواهد
، حسينيه ساختن نمی‏خواهد ، سخنرانی نمی‏خواهد . ولی اينها جوهره انسانيت‏
هستند ، مصداق « انی جاعل فی الارض خليفه »( 2 ) هستند ، اينها بالاتر از
فرشته هستند . امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم‏
كشته می‏شوی ، « بعد ان تبلو ببلاء عظيم » اما جان دادن تو با ديگران خيلی‏
متفاوت است و گرفتاری بسيار شديدی پيدا می‏كنی . لذا روز

25

عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت ، از
آنجا كه بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، كلاه خود
مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود
ندارد ، نوشته‏اند عمامه‏ای به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر (1) همين قدر
نوشته‏اند بقدری اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است .

بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت
برگ گل سرخ را باد كجا می‏برد

راوی گفت ديدم بند يكی از كفشهايش باز است و يادم نمی‏رود كه پای‏

چپش هم بود . از اينجا معلوم می‏شود چكمه پايش نبوده است . نوشته‏اند كه‏
امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر
است ، كه يك مرتب

است ، كه يك مرتبه فريادی شنيد . نوشته‏اند امام به سرعت يك باز شكاری‏
روی اسب پريد و حمله كرد . آن فرياد ، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود
. آقا وقتی به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را
گرفته بودند . امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكی از دشمنان كه از اسب‏
پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند ، خودش در زير پای‏
اسب رفقای خود پايمال شد . آن كسی را كه می‏گويند در روز عاشورا در حالی‏
كه زنده بود

26

زير سم اسبها پايمال شد ، يكی از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال‏
حضرت وقتی به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسی نمی‏فهميد
قضيه از چه قرار است . وقتی كه اين گرد و غبارها نشست ، يك وقت ديدند
كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است . اين جمله‏
را از آقا شنيدند كه فرمود : « يعز و الله علی عمك ان تدعوه فلا يجيبك‏
او يجيبك فلا ينفعك صوته » ( 1 ) برادرزاده ! خيلی بر عموی تو سخت است‏
كه تو او را بخوانی ، نتواند تو را اجابت كند ، يا اجابت بكند ، اما
نتواند برای تو كاری انجام بدهد . در همين حال بود كه يك وقت فريادی از
اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد .
خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . ما را به حقايق اسلام‏
آشنا كن .
اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان .
توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما .
حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بيامرز .
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين .

27


تعداد بازدید از این مطلب: 336
موضوعات مرتبط: حماسه حسینی جلد1 , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود